آفرینلغتنامه دهخداآفرین . [ ف َ ] (اِخ ) تخلص شیخ قلندربخش هندوستانی که به فارسی شعر می سروده و منظومه ٔ تحفةالصنایع از اوست . || تخلص شاعری فارسی گوی از رؤسای قوم کاینهه ساکن اﷲآباد. || تخلص شاه فقیراﷲ لاهوری ، که در بادی عمر زردشتی بوده و سپس بدین اسلام درآمده و به فارسی شعر بسیار گفته است
آفرینلغتنامه دهخداآفرین . [ ف َ ] (نف مرخم ) مخفف آفریننده در کلمات مرکبه ، چون آفرین آفرین ، بکرآفرین ، جان آفرین ، جهان آفرین ، دادآفرین ، زبان آفرین ، سحرآفرین ، سحرحلال آفرین ، سخن آفرین ، صورت آفرین ، گیتی آفرین : جهان شد ز دادش پر از آفرین بفرمان دادار داد
آفرینفرهنگ فارسی عمید۱. در برابر کار خوب کسی به او میگویند، فری؛ زه؛ زهی؛ خه؛ خهی؛ احسنت؛ بارکالله: ◻︎ بر آن «آفرین» کآفرین آفرید / مکان و زمان و زمین آفرید (فردوسی: ۶/۲۴۱).۲. (ادبی) [مجاز] شعری که در آن دیگری را ستایش کرده باشند؛ مدیحه.۳. (بن مضارعِ آفریدن) = آفریدن۴. آفریننده (در ترکیب با کلمۀ دیگر
عفرنلغتنامه دهخداعفرن . [ ع ِ ف َ ] (ع اِ) شیر بیشه . (منتهی الارب ). اسد. (اقرب الموارد). || (ص ) پلید. (منتهی الارب ).
آفرینلغتنامه دهخداآفرین . [ ف َ ] (اِخ ) تخلص شیخ قلندربخش هندوستانی که به فارسی شعر می سروده و منظومه ٔ تحفةالصنایع از اوست . || تخلص شاعری فارسی گوی از رؤسای قوم کاینهه ساکن اﷲآباد. || تخلص شاه فقیراﷲ لاهوری ، که در بادی عمر زردشتی بوده و سپس بدین اسلام درآمده و به فارسی شعر بسیار گفته است
آفرینلغتنامه دهخداآفرین . [ ف َ ] (نف مرخم ) مخفف آفریننده در کلمات مرکبه ، چون آفرین آفرین ، بکرآفرین ، جان آفرین ، جهان آفرین ، دادآفرین ، زبان آفرین ، سحرآفرین ، سحرحلال آفرین ، سخن آفرین ، صورت آفرین ، گیتی آفرین : جهان شد ز دادش پر از آفرین بفرمان دادار داد
آفرینفرهنگ فارسی عمید۱. در برابر کار خوب کسی به او میگویند، فری؛ زه؛ زهی؛ خه؛ خهی؛ احسنت؛ بارکالله: ◻︎ بر آن «آفرین» کآفرین آفرید / مکان و زمان و زمین آفرید (فردوسی: ۶/۲۴۱).۲. (ادبی) [مجاز] شعری که در آن دیگری را ستایش کرده باشند؛ مدیحه.۳. (بن مضارعِ آفریدن) = آفریدن۴. آفریننده (در ترکیب با کلمۀ دیگر
آفرینلغتنامه دهخداآفرین . [ ف َ ] (اِ) زه . فری .فریش . افرا. آباد. خَه . خهی . بَه . بَه بَه . پَه . پَه پَه . زهی . پَخ پَخ . آخ . (برهان ). اَخ . (برهان ). بخ . وَه . وَه وَه . شاباش . شادباش . شادزی . مریزاد. دستخوش . انوشه . انوشه بزی . چنانهن (؟). احسنت . مرحبا. بارک اﷲ. مرحباً بِک . طوب
پیل آفرینلغتنامه دهخداپیل آفرین . [ ف َ ] (نف مرکب ) آفریننده ٔ پیل . خالق فیل . باری تعالی : یا عنکبوت غار ز آسیب پای پیل اندر حریم کعبه ٔ پیل آفرین گریخت .خاقانی .
خداآفرینلغتنامه دهخداخداآفرین . [ خ ُ ف َ ] (اِخ ) (پل ...) نام پلی است بروی ارس . حمداﷲ مستوفی گوید: پل خداآفرین بر آب ارس در حدود زنگیان است و بکربن عبداﷲ صاحب رسول صلی اﷲ علیه و سلم ساخت در سنه ٔ خمس عشر هَ .ق . (از نزهة القلوب چ لیدن ص 88). رجوع به پل خداآفری
خداآفرینلغتنامه دهخداخداآفرین . [ خ ُ ف َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کیوان بخش خداآفرین شهرستان تبریز. واقع در 33هزارگزی شمال کلیبر و 34هزارگزی شوسه ٔ اهر به کلیبر. مختصات جغرافیائی : طول 46 درجه
خداآفرینلغتنامه دهخداخداآفرین . [ خ ُ ف َ ] (اِخ ) نام یکی از بخشهای ششگانه ٔ شهرستان تبریز است . این بخش از جهت موقعیت مرزی تابع شهرستان تبریز می باشد و در قسمت شمالی شهرستان اهر و کنار رودخانه ٔ ارس و در مرز ایران و شوروی قرار دارد و حدود آن بشرح زیر است : شمال رودخانه ارس ؛ جنوب و خاور بخش کلی
خداآفرینلغتنامه دهخداخداآفرین . [ خ ُ ف َ ](اِخ ) ده کوچکی است از دهستان بوق شهرستان رفسنجان .واقع در سی هزارگزی شمال باختری رفسنجان و چهارهزارگزی باختری راه مالرو رفسنجان به بافق . بدانجا دو خانوار سکونت دارند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).