قلاووزلغتنامه دهخداقلاووز. [ ق َ ] (ترکی ، اِ) سوارانی را گویند که به جهت محافظت لشکر در بیرون لشکر میباشند. و به تخفیف واو هم آمده که بر وزن تجاوز باشد. و با رای بی نقطه هم گفته
قلاووزفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. پیشرو لشکر.۲. رهبر؛ راهنما؛ دلیل راه: ◻︎ اندرآمد چون قلاووزی به پیش / تا برد او را بهسوی دام خویش (مولوی: ۸۳).
علی قلاوونیلغتنامه دهخداعلی قلاوونی . [ ع َ ی ِ ق َ ] (اِخ ) ابن شعبان (الملک الاشرف )بن حسین بن محمدبن قلاوون . ملقب به الملک المنصور. از سلاطین دولت قلاوونیة در مصر و شام . وی در سال
قلاووزفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. پیشرو لشکر.۲. رهبر؛ راهنما؛ دلیل راه: ◻︎ اندرآمد چون قلاووزی به پیش / تا برد او را بهسوی دام خویش (مولوی: ۸۳).
قلاووزلغتنامه دهخداقلاووز. [ ق َ ] (ترکی ، اِ) سوارانی را گویند که به جهت محافظت لشکر در بیرون لشکر میباشند. و به تخفیف واو هم آمده که بر وزن تجاوز باشد. و با رای بی نقطه هم گفته
علی قلاوونیلغتنامه دهخداعلی قلاوونی . [ ع َ ی ِ ق َ ] (اِخ ) ابن شعبان (الملک الاشرف )بن حسین بن محمدبن قلاوون . ملقب به الملک المنصور. از سلاطین دولت قلاوونیة در مصر و شام . وی در سال
خفیر شدنلغتنامه دهخداخفیر شدن . [ خ َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) نگهبان شدن . قلاووز شدن . بدرقه راه شدن . (یادداشت بخط مؤلف ). خفارة. (تاج المصادر بیهقی ).
خفیر کردنلغتنامه دهخداخفیر کردن . [ خ َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) نگهبان کردن . قلاووز کردن . بدرقه راه کردن . (یادداشت بخط مؤلف ).