طایرلغتنامه دهخداطایر. [ ی ِ ] (اِخ ) نام یکی از تازیان که بنابه گفته ٔ خواندمیر پس از مرگ نرسی به کشور ایران تاختن آورد. خواندمیر ذیل وقایع سلطنت شاپور ذوالاکتاف آرد: بعد از فو
طایرفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. پروازکننده.۲. (اسم) پرنده.۳. (اسم) پرندهای که به آن فال میزنند.۴. (اسم) [مجاز] فال. طایر فلک: [قدیمی] فرشته. طایر قدس: = طایر فلک
طاهرلغتنامه دهخداطاهر. [ هَِ] (اِخ ) ابن ابراهیم بن یزید الوراق الجرجانی الضبی .کنیت وی ابومحمد است . ابوبکربن المقری ، و قاضی از او روایت دارند، و وی از ابوحاتم روایت کند. حدثن
قاسمی دمشقیلغتنامه دهخداقاسمی دمشقی . [ س ِ ی ِ دِ م ِ ] (اِخ ) جمال الدین محمدبن محمد سعیدبن شیخ قاسم قاسمی دمشقی سرآمد علماء دمشق بودو از بسیاری از آنان بواسطه پارسائی و استقامت امتی
اسحاقلغتنامه دهخدااسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن ابراهیم بن مخلدبن عبداﷲبن مطربن حنظلةبن عبیداﷲبن غالب بن الوارث بن عبیداﷲبن عطیةبن مرةبن کعب بن همام بن اسدبن مرةبن عمروبن حنظلةبن مال
بادلغتنامه دهخداباد. (اِ) هوایی که بجهت معینی تغییر مکان میدهد. هوایی که بسرعت بجهتی حرکت کند. ریح . ج ، ریاح .ریحه . (منتهی الارب ) (ترجمان القرآن ). تُرهة. رکاب السحاب . اَوب
حدیثلغتنامه دهخداحدیث . [ ح َ ] (ع ص ، اِ) نو. جدید. تازه . مقابل قدیم : ابواب خزائن قدیم و حدیث فرمود تا گشاده کردند. (جهانگشای جوینی ). || چیز نو. چیزی نو. || سخن نو.(دهار). |